پدر و مادر در جایگاه کوچ
1400-06-14
ارسال شده توسط اتاق 8
871 بازدید

پدر و مادر در جایگاه کوچ
- یکی از مراحل بزرگسالی تجربه والد شدن است که در عین زیبایی، مسئولیت سنگینی باخود دارد و البته دامنه این مسئولیت، علاوه بر والدین به تمام کسانی که به نوعی با کودکان در ارتباط هستند گسترش مییابد زیرا نوع رفتار افرادی که ارتباط مستقیم با کودکان دارند میتواند یک ندای درونی در آنها ایجاد کند که در تمام سالهای زندگیشان مرور شود.
- ممکن است در مسیر فرزندپروری، بطور ناخودآگاه از مدل رفتاری والدین خود پیروی کنیم یا رفتارهای سختگیرانه یا سهلگیرانه و یا حتی کنترلگری داشته باشیم که در تمام این روشها، بدلیل در نظر گرفته نشدن ویژگیهای اخلاقی و رفتاری فرزندمان، با چالشهای زیادی مواجه میشویم که این نشانگر ناکارآمد بودن این روشها و لزوم جایگاه والدبودن در نقش کوچ است، والد در این نقش، قصد دارد پرورش را جایگزین تربیت کند چرا که در تربیت، جبر وجود دارد در حالیکه پرورش، برپایه انتخاب است. با استفاده از تکنیکهای کوچینگ به دلیل دسترسی به ناخودآگاه و مواجهه با احساسات و افکارمان، شناخت بهتری از خود پیدا میکنیم، بعبارتی کوچینگ فضای یادگیری را فراهم آورده و میتواند انسان بهتری از ما بسازد.
- در روند والد بودن در نقش کوچ، من بهترین خود را زندگی میکنم و همچنین به فرزندم اجازه میدهم بهترین خود را زندگی کند. حتی اگر والد، کوچ نبوده و فقط جلسات کوچینگ را در نقش مراجع تجربه کرده باشد، این تاثیر، مشهود است.
- حاکم بودن فضای کوچینگی بر خانواده و نقش والد بعنوان تسهیلگر، از یک طرف فرصت تجربه کردن مسیر زندگی را برای فرزندان فراهم کرده و از این طریق سبب مستحکمتر شدن پایههای زندگی آنها زمانیکه در سنین نوجوانی با چیستی و چرایی زندگی خود مواجه میشوند میگردد چرا که کمک میکند تا انتخابها و عملکرد بهتری داشته باشند و از طرف دیگر باعث ایجاد اعتماد و امنیت و ارتباط موثر در محیط خانواده شده که توسط فرزندان قابل درک است.بعبارتی دیگر، آنها با ارزشهایی آشنا میشوند که نه به اجبار بلکه با دیدن و شنیدن و درک کردن به آن رسیدهاند و همین امر در بلوغ بیشتر خانواده موثر است.
- کتاب به بچهها گفتن، از بچهها شنیدن با رویکرد کوچینگی، به چگونگی رفتار با کودکان پرداخته است.
- آشنایی با مراحل رشد کودک و اطلاع از میزان آگاهی و آموزش مورد نیاز او در هر مقطع از رشد، در فرزندپروری لازم است تا آنها را با رفتار و حتی سئوالات نامناسب نیازاریم.
- کودکان در سنین ۶ الی ۷ سالگی تمایل به استقلال دارند، بنابراین میتوانیم تا جائیکه آسیب نبینند فضا را برای تجربه کردن آنها مهیا کنیم.
- در سنین ۷ الی ۱۲ سالگی که علاقمند به ایجاد ارتباطات اجتماعی هستند می توانیم بهجای ایجاد محدودیت، با نظارت، زمینه مناسب را فراهم آوریم.
- در سنین نوجوانی آنها گرایش به برنامهریزی و تصمیمگیری دارند و در این زمان، نیاز به همراهی در فضای قابل اعتماد هست.
- شنوایی موثر اهمیت بسزایی در درک ما نسبت به موقعیت فرزندمان دارد چرا که میتوانیم با ایجاد فضایی بدون قضاوت و برابر، از منظر او به مسائل بنگریم. زمانیکه تناقضی بین باورهای ما و فرزندمان وجود دارد بعنوان والد لازم است آن را در ناخودآگاه خود جستجو کنیم زیرا بسیاری از چالشهای ارتباطی با فرزندان در حقیقت مسائل حلنشده خود ما هستند که بر فرزندانمان فرافکنی میکنیم. اگر با وجود تعارضات در دیدگاهها، به باورهای او نیز احترام گذاشته و به او حق انتخاب دهیم، همدلی ودرک متقابلِ ایجاد شده در شکلگیری عزتنفس و متعاقبا درایجاد شخصیت تاثیرگذار او بسیار موثر خواهد بود چرا که فضا برای بیان آزادانه او فراهم است.
- حتی برای پشتیبانی از فرزند، نوع و میزان حمایت لازم از نظر او، به شفافیت از طریق پرسشگری نیاز دارد.
- ارزش دیگر، ایجاد فضای قدردانی در ارتباط با فرزندان است. یادآوری مهارتها و توانمندیهای او و تشویق و قدردانی از سنین کودکی، سبب تثبیت عادات مثبتی که در حال شکلگیری درآنهاست میشود.
- فرآیند کوچینگ راه حل محور است، نه به معنای ارائه راه حل از سوی ما، بلکه از طریق پرسشهای متناسب با رده سنی فرزندمان، تفکر انتقادی در او ایجاد کرده تا بتواند راه حل منحصر به خودش را بیابد.
- برخلاف نسلهای گذشته که آموزش براساس ترس و برمبنای صحیح و غلط صورت میگرفت، در فضای کوچینگی تمرکز بر نقاط قوت است تا بچهها بتوانند مهارتهایشان را تقویت کنند.
- در نظر نگرفتن این ارزشها ممکن است بطور مقطعی و ظاهری مسالهساز نشود ولی در درازمدت، اینکه فضای مناسبی برای ابراز مسائل فرزندان وجود ندارد زمینه ساز بروز فاصله در روابط والد و فرزند میشود. گاهی اوقات در ظاهر ارتباط خوبی بین فرزندان و والدین برقرار است اما زیرساختها بدرستی پایهگذاری نشدهاند و فرزندمان واقعیت خود را ابراز نمیکند و آنگونه که مورد پسند والدین است رفتار میکند که این همسویی ظاهری سبب میشود از واقعیت فاصله موجود در این ارتباط آگاه نشویم. درواقع همسویی فرزندان با ما شاید تلنگری برای بازنگری رابطه، برای ایجاد اعتمادسازی بیشتر باشد.
- با والدبودن در نقش کوچ، به فرزندانمان مسئولیت پذیری و مستقل بودن و تمامیت داشتن و تعهد و …و سایر ارزشهای کوچینگ را انتقال میدهیم و فرزند خلاقتر و خودآگاهتری را پرورش خواهیم داد.
- بنابراین یک والد حمایتگر، آگاهانه و به طور مستمر به خودشناسی و خودآگاهی و اطمینان از وجود اعتماد در رابطه با فرزندش نیاز دارد تا بتواند کیفیت ارتباط میان دنیای خود و فرزندش را بهبود بخشد و به جای قضاوت و انتقاد و کنترلگری، حق انتخاب برای فرزندان قائل شده و آنها را برای پذیرش مسئولیتهای بیشتر و بزرگتر در آینده آماده نماید .برای این شناخت، توجه به اینکه تا چه اندازه رفتارهای ما خودآگاه هستند اهمیت بسزایی دارد.
منبع: خلاصه گفتگو از رویداد اتاق8 گفتمان خردجویان کوچینگ.
برگزار شده در تاریخ 31 مرداد 1400
برچسب ها:
اتاق 8
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.